دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

338. بهم افتخار کنید ^_^

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

امروز صبح یه جلسه داشتیم و مسئول کارگزینی هم اونجا بود!یادتونه که زنگ زد منو از خواب پروند... از همون تو جلسه چنان خشمی منو گرفت اولین بار بود میدیدمش بعد از اون جریان(قشنگ معلومه چه حضور فعالی داره ماشالله) تو جلسه آروم برای خانوم شهردار گفتم چیکار کرده اونم گفت این خیلی آدم نفهمیه باید حتما یه مساله رو صد بار بهش بگی تا شاید بفهمه ! برو بهش بگو تا یاد بگیرههههه...

منم بعد از جلسه تو راهرو دیدمش گفتم آقای احمدی من از شما ناراحتم، شما اون روز ساعت 3 و نیم ظهر واسه یه کار شخصی از شماره بیمارستان زنگ زدین به من! من کلا آنکالم هروقت شماره بیمارستان میبینم بدترین اتفاق میاد تو ذهنم و کلی استرس میگیرم! عین سیب زمینی من نگاه کرد و میگه بله حالا ما میخواستیم یه تاییدیه هم شما بگیریم! گفتم اتفاقا این قضیه هیچ ربطی به من نداشت :/ میگه بله ماهم گفتیم حالا 1 ساعت از وقت اداری گذشته 0_0 اینقدر به ما شب و نصفه شب از بیمارستان زنگ زدن!!! گفتم بله کار بیمارستان یه بحثی، کار شخصی یه بحث دیگه!!! به هرحال گفتم به خودتون بگم بهتر تا همه جا بشینم بگم از شما ناراحتم. ان شالله که مشکلتون حل شده باشه!

آخیششش راحت شدم اگه بهش نمیگفتم میترکیدم هرچند اون سیب زمینی تر از این حرفاست که چیزی بفهمه ولی بالاخره  گفتنش بد نبود....

جلسه مسخره کل روزمو گرفت 10 تموم شد... درنتیجه امروز دیگه هیچی....وای فقط یه اتفاق باحال افتاد، منشی اتاق اکو زنگ زد بهم بیا پایین رفتم دیدم آقای دکتر قلب جدید که خیلی هم اخمو هستن نشستن پشت دستگاه اکو. خانوم براتی گفت آقای دکتر میگن موسش درست حرکت نمیکنه..آقای دکتر با اخم از بالای عینکش به ما نگاه میکرد و حرفم نمیزد :/ قبلا کسی که اومد نصبش کنه بهم گفته بود اگه این مشکل پیش اومد چیکار کنم. گفتم مشکلی نیست آقای دکتر ژل رفته توش...صفحه کلید دستگاه ما تقریبااین شکلیه(از نت گرفتم)


اون توپ گرد وسط میبینین... دستمو گذاشتم رو حلقه لاستیکی دورش و گفتم اینو باید پادساعتگرد بچرخونیم! دکتر یه دفعه تعجب کرد و گفت پاد ساعتگرد یعنی چی؟ گفتم یعنی خلاف جهت ساعتگرد! بعد حلقه رو درآوردم و حدسم درست بود خیلی اون زیر کثیف شده بود. بعد دیدم این توپ گرد  خیلی راحت در میاد تا تمیزش کنی! فکر کنین یه توپ گرد و گنده و بامزه . درش آوردم و با ذوق نگاش کردم گفتم وای چقد خوشگله!!!دکتر خندش گرفته بود گفت تا حالا ندیده بودی؟ گفتم نه فقط شنیده بودم... دکتر انگار تازه فهمیده بود تجهیزات پزشکی هم تو این بیمارستان هست! گفت شما مدرک چی داری؟ از کدوم دانشگاه؟ بعد انگار دلش قرص شد. تمیزش کردم و بستمش و به نظر مشکلش حل شد. قرار شد کارشو انجام بده اگه کاملا مشکلش حل نشده بود خبر بده تا اول صبح که خلوت با خیال راحت برم تمیزش کنم! میخواستم از توپ عکس بگیرم ولی دیگه خیلی ضایع بود واسه همین عکسشو از نت گرفتم که بتونم قشنگ توضیح بدم :)

تجربه خوبی بود!

۹۵/۱۰/۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

ای جان یاد اون موس های قدیم افتادم که گوی داشت وسطش:))
ما هم وقتی همکاری می گفت  موس من مشکل داره میرفتم بهش یاد می دادم چطوری تمیزش کنه! اخه توش پر پرز و اینا می شد:))))
منم رفتم تو خاطرات :))))
پاسخ:
وای آره حالا اونو ۵ برابر تصور کن خیلی بامزه میشه خب 😊
منم یه موس داشتم یه توپ کوچولو داشت. اوایل که نمیدونستم ماجراش چیه بعد  یه مدت که از کار افتاد داشتم می رفتم یه موس دیگه بخرم تا شیرپاک خورده ای یادم داد چطوری تمیزش کنم.
من بهت کلی افتخار کردم.
پاسخ:
تو حتما با سونوگرافی کار کردی حالا این راه کار خیلی به کارت میاد :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">