حوصلم سررفت امروز :/ دوستام نیستن رفتن ماموریت، یکیشونم دو هفته رفته مرخصی. خیلی امروز تنها بودم . کارمم کم بود اول صبح رفتم اورژانس بعد دیدم یه نیرو جدید اومده، یه نیم ساعتم به اون آموزش دادم و توجیهش کردم.کارهای اداری عقب افتادم انجام دادم و حالا حوصلم سررفته یه چندبار الکی رفتم پایین ببینم خبری نیست، دیدم نخیر باز دوباره اومدم بالا. یاد روزای اول کارم افتادم هواهم دقیقا همینجوری بود :) آقا شد یه سال هنوز باورم نمیشه.
امروز رئیسمون از معاونت درمان زنگ زد، بهم گفت واسه یه سری درمانگاههای مناطق دور افتاده نیرو میخوان.واسه شهرای اطراف شما من شمارو معرفی کردم شمارتونو دادم تامین اجتماعی واسه بعدازظهرا :) وای خیلی خوشحال شدم. دیگه باید برم واسه خودم ماشین بخرم یه ماشین قراضه(یکی بگه چرا من عاشق چیزای قراضه ام ؟ همسر از تولدم تا حالا هی میگه برو گوشیتو عوض کن من میگم نه من دوسش دارمممم!)
قرار دادم هم تموم شده امسال با یه نفر دیگه قرار داد میبندم. امروز رئیس بهش زنگ زد و گفت هفته دیگه میاد واسه بستن قرارداد و خبر خوب اینکه گفت احتمالا بهم اضافه کار بدن امسال :)
واسه نی نی هم جرات ندارم از طرف بپرسم :/
کاش زودتر امروز تموم بشه برم خونه دلم واسه همسری تنگ شده چقدر :)
